آیینهی سحرآمیز
قصهی آیینهی سحرآمیز، ماجرای بچه خرس کوچکی است به اسم «عسل» که حوصلهی انجام کارهای سخت و تلاش کردن را ندارد. روزی آیینهای را بهطور اتفاقی در جنگل پیدا میکند که خاصیتی سحرآمیز دارد. بهطوریکه تصویر خودش با او حرف میزند و نتیجهی تلاش بیشتر را به او مینمایاند.
عسل در جریان تجربههای مختلفی که با آیینه پشت سر میگذارد. به خرسی تلاشگر تبدیل میشود و در حالیکه دیگر نیازی به آیینه ندارد، متوجه میشود که آیینه غیب شده تا بچههای دیگری را نیز تلاشگر و توانمند کند.
بیشتر بخوانید